به مناسبت 5 اردیبهشت ماه سالگردشهادت محمد منتظر قائم پاسدار خطه « ابرهه سوز » زمان
صدرالدین دهقان
حکایت سرخ و ماندگار محمد، از کویر خشک و پرت افتاده ای در سرزمین تفته طبس آغاز می شود. زادگاه او فردوس است. شهری به معنای بهشت که مردمان سختکوش آن به خوبی با طبیعت خشن و گداخته کویری همساز و همراه بوده و در مسیر تهاجم توفانهای موسمی، استوار و پرابهت، قد برافراشته اند
محمد آفتابی ترین نوزاد کویر توفان خیز، در اسفند ماه سال 1327 ه ش نام افتخار آفرین خویش را با تبسمی نسیمانه در دفتر روزگار به ثبت رساند. خورشید وجود او در خانواده ای طلوع کرد که سرشار از آفتاب ایمان و لبریز از اخلاص و سیمای پاکشان، سجاده زلال سحر و باغ تجلی نیایش بود
پدرش مرحوم حاج شیخ علی اکبر منتظر قائم مجاهدی پارسا و از مشاهیری است که همگام با نسل تیغ و سجده، پیشینه مبارزه و جهاد را از سال 1314 ه ش در یوم ا... خونین مسجد گوهر شاد مشهد، در کارنامه زندگی سراسر مجاهدت خویش، به ثبت رسانده است و مادرش بانویی بود متقی و اسوه، از خانواده ای اصیل و مذهبی و برخاسته از کویر مقاوم، صبور و شکیبا در برابر ناملایمات روزگار،
مرحوم حاج شیخ علی اکبر خود در سفری پر رمز و راز، از کویر یزد به گوشه ای دیگر از کویر (فردوس) مهاجرت نموده و در آنجا با خانواده ای مذهبی، ازدواج می کند و به مدت 25 سال اقامت می گزیند. سکونتی پربرکت و آکنده از تلاش و خلوص در خاطر مردمان این دیار.
محمد این غنچه نورسته گلزار دیانت و طهارت خانواده منتظر قائم، دومین فرزند خانواده است. ایام خردسالی محمد، دوران ابتلا به آزمایشهاست. او در دو سالگی دچار بیماری سخت و دردناکی می گردد که با عنایت خداوندی و توسل به ائمه اطهار این بیماری پس از مدتی معالجه و درمان می گردد. شخصیت محمد در این دوران به خوبی شکل می گیرد. روح مقاومت در برابر سختی ها، شجاعت، جسارت، تحرک و هوشمندی و زیبایی در رفتار کودکانه محمد هویدا بود
مادر دلیر پرورش می گوید: در کودکی به خاطر طبیعت این دوران وقتی دعوایی با همسن و سال خویش می کرد، آن بچه ها بدون کوچکترین آسیبی، گله می کردند ولی محمد مظلومانه، سکوت می کرد. وقتی پیراهن محمد را بیرون می آوردم، می دیدم چندین جای بدنش کبود و آثار زخم است ولی با این حال هیچگاه دیده نشد لب به شکوه و گله باز نماید. یعنی اینکه مقاوم بود و اهل ناز نبود .این شگفتی و آمادگی عبادی و معنوی در آن کویر تشنه، از سرچشمه زلال ایمان و تقوای پدر نشأت می گرفت که با دستان مهربان خویش، بذر سپیده و سحر می کاشت و شکوفه های اعتقادی و فکری محمد را به دست نسیم پاک آیه های تطهیر سپرده بود.
محمد ده ساله بود که پدرش به دلیل تزویر شکنی و حق گویی و برخردی که با یکی از روحانیون خود فروخته درباری در راستای اقامه فریضه الهی امر به معروف و نهی از منکر می کند، مجبور به مهاجرت دیگری می شود و باز دروازه های تقدیر دارالعباده یزد پس از سالها دوری با اشتیاق، پدر را فرا می خواند. محمد کلاس چهارم دبستان بود که با زخمی متبسم از رنجها و دشواریهای سخت سالهای زمستان سرد استبداد به همراه خانواده به یزد مهاجرت می کند
محمد 15 ساله است و در هنرستان با جدیت شروع به تحصیل نموده که در یلدایی ترین شب دیجور ستم، خروش ظلمت شکن خمینی کبیر، سکوت شب جور را می شکند و محمد را در حالی که شبنمهای عشق با ولایت بر گلبرگهای معطر وجودش نشسته به میدان پرمخاطره جهاد و شهادت، فرا می خواند. او با زمینه های عمیق اعتقادی و بینش سیاسی بالا و تاثیرپذیری از سیره مجاهدانه پدر مبارز و آگاه خویش، به صفوف مقلدان و مریدان امام خمینی می پیوندد و ازهمان ابتدا با حضور فعالانه در جلسات مباحث مذهبی و سیاسی، بر آگاهی فکری خویش می افزاید و به توزیع و تکثیر تصاویر و اعلامیه های حضرت امام می پردازد
محمد در سال 1346 در پی آشنایی با مرحوم احمد فتاحی، سرپرست انجمن دینی یزد به جلسات و مباحث انجمن دینی راه پیدا می کند. این انجمن در یزد بر خلاف رویه و مشی موسسان آن دارای بعد و مواضع سیاسی نیز بود و با حضور موثر محمد این جلسات به بررسی مسایل سیاسی و مطالعه کتاب ولایت فقیه امام تبدیل نمود.
محمد در سال 1347 به خدمت سربازی اعزام گردید. مدتی را در شهر سنندج و سپس به شهر دامغان منتقل شد. او از همان ابتدا با بهره گیری از تجارب ارزنده خویش با حضور در مساجد شهر به تشکیل کلاسهای قرآن، حدیث و مباحث سیاسی پرداخت و دلهای بسیاری را مفتون خود ساخت.محمد با ارتباط فکری با مبارزین و جوانان این شهر، فعالیتهای ضد رژیمی را روز به روز گسترش می داد و در این راستا با بزرگوارانی چون شهید سید حسن شاهچراغی و ... آشنا می شود
او با حضور در جلسات دینی شهر کرج به طور رسمی کتاب ولایت فقیه حضرت امام خمینی را محور برنامه های آموزش فکری و عقیدتی خود قرار داد.
محمد در این دوران یک دستگاه ماشین تایپ و تکثیر را که از اداره دولتی مصادره نموده است با مهارت و شجاعت تمام به یزد انتقال می دهد که بسیاری از اعلامیه های حضرت امام توسط گروهی که محمد تشکیل داده بود و برادرش (مرحوم حسن منتظرقائم) نیز در آن فعالانه شرکت داشت،توزیع می شد. در بهمن ماه سال 1351 محمد با کمک اعضای گروه با یک برنامه ریزی منسجم، تعدا زیادی از اعلامیه های حضرت امام (ره) را در مناطق مختلف و حساس استان توزیع می نمایند.
ساواک احتمال این اقدام را که انعکاس وسیعی یافت از جانب مبارزین داخل یزد را نمی داند، در اسفند سال 1351 محمد در شرکت برق توانیر در حالیکه مشغول به کار است توسط ساواک دستگیر و به زندان اوین منتقل می گردد و سپس چند نفر دیگر از اعضای گروه و از آن جمله مرحوم حسن منتظر قائم در یزد دستگیر و به زندان اوین در تهران منتقل می گردد. محمد این روح بلند و خستگی ناپذیر در این دوران سخت و طاقت فرسا، در برابر شکنجه های وحشیانه مزدوران ساواک، نه تنها سر تسلیم و سازش فرود نیاورد بلکه بارها با شیوه های مختلف رفتاری خود، جلادهای ساواک را تحقیر می کرد.
به اظهار برادران همرزمش روح مقاومت و شجاعت کم نظیرمحمد، موجب عجز و درماندگی مزدوران می شد و هیچ نتیجه ای از فشارها و شکنجه های متوحشانه خود نمی گرفتند. محمد یکی از نمونه های ارزنده و کم نظیر مقاومت انقلابی در سیاه چالهای هولناک زندان بود که شکنجه کران مشهوری چون حسینی، رسولی و ... هیچگاه نتوانستند قامت فکری و عقیدتی این سرو شکوهمند نهضت امام خمینی را بشکنند. او پس از رهایی زندان، به علت اینکه از شرکت برق توانیر اخراج شده بود، مجبور گردید در کارخانه های چون ویتانا، پشم شیشه و پلاستی ران به کارگری مشغول شود.
. محمد سپس در کنار برادر مبارز خویش زنده یاد حسن منتظر قائم که از پایه گذاران گروه مسلح فلاح بود با این گروه مرتبط می شود و فعالیتهای مبارزاتی خود را با نیروهای مخلص اسلامی ادامه می دهد. با نضج حرکت انقلاب اسلامی و خیزش های مردمی در شهرها، محمد جهت سازماندهی تظاهرات و راهپیماییهای مردم یزد، به این استان عزیمت می نماید و با تجربه و سابقه خوبی که در گروههای مسلحانه ضد رژیمی داشت، جوانان مبارز یزدی را سازماندهی نموده و در جریان عملیات انفجاری قرار می گیرد. با طلوع فجر انقلاب اسلامی محمد با عضویت در کمیته های انقلاب به حراست و پاسداری از دستاوردهای انقلاب پرداخت
. پس از مدتی او به عنوان بنیانگذار و نخستین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سپاه یزد انتخاب و مسئول تصفیه کمیته انقلاب گردید. او باتلاشهای شبانه روزی خود به جذب نیروهای مخلص و سازماندهی سپاه پاسداران همت گماشت و در آن شرایط حساس اول انقلاب با قاطعیت و مدیریتی کم نظیر به خوبی با توطئه های ضد انقلاب و اشرار روبرو شد. پس از شورش و توطئه ضد انقلاب در مناطق غربی و به ویژه خطه کردستان در حالیکه هنوز دو ماه از تشکیل سپاه یزد نگذشته بود او با درک صحیح از شرایط زمانی در فرماندهی تعدادی از پاسداران یزدی نخستین گروهی بودند که به این مناطق رهسپار شدند. محمد در جهاد با ضد انقلاب طی عملیاتهای مختلف موفق می شود بسیاری از مناطق اشغالی را از تصرف اشرار و ضد انقلاب آزاد نماید و به علت لیاقت ، شجاعت و وارستگی شخصیت به سمت فرمانده سپاه سقز نیز انتخاب گردید. حماسه آفرینی و دلاوریهای محمد در مناطقی چون پاوه، بوکان، سقز، بانه، روان سر و... نهایت فداکاری و جانبازی بود.
سرانجام محمد در شامگاه 5 اردیبهشت سال 1359 در حالیکه برای جمع آوری اسناد و بررسی جریان تجاوز نظامی آمریکا به منطقه طبس رفته بود، توسط خائنین به کشور و ایادی استکبار جهانی با بمباران هوایی منطقه به شهادت رسید و در سفری سرخ اوج آفرین شهر عشق گشت
بیانات مقام معظم رهبری درباره شهید محمد منتظر قائم
برای اینکه باز هم بیشتر نسبت به خون جوشیده این شهید عزیز « محمد منتظر قائم » عرض ارادتی به سهم خودم کرده باشم , این جمله و این نکته را عرض کنم که شهادت این برادر در آن کویر سوزنده ای که مدفن کفار نظامی دشمن ما شد , یک معنای این مفهوم سمبلیک می تواند این باشد که ما جز به بهای خون و جز با سرمایه شهادت و جانبازی امکان ندارد که بتوانیم جهازات صنعتی مخوف که بیشتر تلاش و کوشش را متاسفانه برای ایجاد ابزار تخریب به کار برده تا ابزار سازنده , مقاومت کنیم در همان میدانی که متجاوزان و دزدان آمریکایی در زیر تلی از خاکستر مدفون می شوند برادر شهید عزیز ما , محمد منتظر قائم خونش ریخته می شود و نمودی از شجاعت می شود. در آن لحظاتی که همه خیال می کنند در داخل هلی کوپترها آیا چه هست و آیا چه سیستمهای پیچیده ای و تله هایی احیانا وجود دارد , این با ایمانش یا عزمش یا یقین و تصمیم راسخش این گستاخی را به خود می دهد که پرده رعب و ترس را بدرد و به داخل هلی کوپتر می رود تا آنجا را ببیند و احیانا اگر چیزهایی هست که بیرون آورد که شاید اگر وسیله ای و موجبی هم برای انفجار هست , خنثی کند و این به بهای جانش تمام می شود و شهید می شود.
ما به وجود چنین عناصر بزرگ و عزیز , چنین روحهای فداکار و گستاخ و دلهای آشنا با خدا افتخار می کنیم و این جمله ای است که امام فرمودند من افتخار می کنم به داشتن چنین جوانهایی و یقینا برای یک ملت و یک انقلاب و برای خانواده های شهیدپرور مایه افتخار است چنین عناصری و خوشبختانه یک چنین نسلی در این انقلاب پاگرفته است...
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
شنبه 19,ژوئیه,2025